هرکجا عشق آید و ساکن شود هرچه ناممکن بود ممکن شود در جهان هر کار خوب و ماندنیست ردپای عشق در او دیدنیست
به راستی مگر میشود عشق را تعریف کرد؟ مولانا در دشواری آن میگوید:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم، خجل گردم از آن و درجای دیگری از مثنوی:
در نگنجد عشق در گفت و شنید عشق دریایی است بحرش ناپدید و خود در پایان شعر اعتراف کردهام که: «سالک» آری عشق رمزی در دل است شرح و وصف عشق کاری مشکل است اما آنچه موجب شد تا شما را در احساس خود در «تصویر عشق» شریک کنم، مفاهیم و تعابیری از کار و زندگی و کیفیت در پیوند با عشق است که میتواند شرایط و محیطکاری لطیفتر، باکیفیتتر و عارفانهتر و حتماً سودآورتری را فراهم آورد.
جبران خلیل جبران در کتاب «پیامبر» در فصل «کار» مینویسد: «کار با عشق آن است که پارچهای را با تاروپود قلب خود ببافی بدان امید که معشوق تو آن را بر تن خواهدکرد… اگر نمیتوانی با عشق کار کنی بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه معبد بنشینی و صدقات کسانی را که با عشق کار میکنند بپذیری…».
صفحه قبل صفحه بعد
:: موضوعات مرتبط:
جاده ی عشق... ,
,
:: برچسبها:
m ,
r ,
s ,
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0